چقـــــــــدر زیبـــا...
بهش گفت پول برای طــــلا فعـــــلا نــــدارم; عـــوضش
قــــــــول میدم هر سال بیارمت طلاعیـــ ه !
همســـ♥ــــر یعنی همســـــــــفر تا بهشــ♥ـــت
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/11/30 ] [ 11:0 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
یه وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
و بچسبانی پشت شیشه افکارت
باید به خودت استراحت بدی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بیخیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی
بگذار منتظر بماننـــــــــد !!!
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/10/4 ] [ 11:5 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
این جا زمین است !!!
رسم آدم هایش عجیب است !!
این جا گم که بشوی
به جای این که دنبالت بگردند
فراموشت می کنند !!
عاشق که بشوی ...
به جای این که درکت کنند متهمت می کنند ... !!!
فرهنگ لغت این جا چیزی از عشق و احساس و غرور سرش نمی شود ... !
زیاد که خوب باشی « زیادی » می شوی ...
زیاد که دم دست باشی « تکراری » می شوی ...
زیاد که بخندی برچسب « دیوانگی » می خوری ...
و زیاد که اشک بریزی ؛ « عاشقی » !!
این جا فقط باید برای دیگران [ نفس ] بکشی ( !!!! )
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/10/4 ] [ 10:59 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
کسی که نشسته است
همیشه خسته نیست
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
کسی که نشسته است
شاید خسته باشد
شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد
کسی که نشسته است
حتما گم کردهای دارد!
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/10/4 ] [ 10:55 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
دلتنگـــــــی
خیـــــــــابان شلــــــــــوغی استـــ
که تـــــــــــو در میــــــــــانه اش ایستــــــــــاده باشی
ببینی می آینـــــــــــد
ببینی می رونـــــــــد
و تو همچنــــــــــــان
ایستــــــــــــاده باشی !
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/10/4 ] [ 10:42 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
کاروان داشت می رسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد
تا که چشمِ ستاره های کبود ، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد
کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود
به مرورِ غمِ خودش که رسید ، کم کم از مرکبِ شتاب افتاد
دختری سمت علقمه می رفت ، مادری سمت قبرِ کوچکِ خود
خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل به دریا زد و به آب افتاد
گفت: اگرچه که بی پر آمده است ، بی پر و بی برادر آمده است
چشم واکن که خواهر آمده است ، که پس از تو در اضطراب افتاد
زینبی که اسیرِ مویت بود ، بینِ خون، گرمِ جستجویت بود
دربه در شد ، درست آن وقتی که به مویِ تو پیچ و تاب افتاد
بعدِ تو خیمه در حصار آمد ، از زمین و زمان سوار آمد
به حرم امرِ بر فرار آمد ، همه ی خیمه در عذاب افتاد
پای غارت به خیمه ها وا شد ، دست هایی پلید پیدا شد
"سرِ یک گوشواره دعوا شد" ، سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد
داغدارم هنوز از کوفه ، از گریزِ رئوسِ مکشوفه
داغداری از آن زمانی که از سرِ بچه ها حجاب افتاد
تشنگی های تو کویرم کرد ، غمِ دوریِ تو اسیرم کرد
ماجراهای شام پیرم کرد ، راه در مجلسِ شراب افتاد
خیزران را که غرق خون دیدم ، از غرورِ رقیه ترسیدم
لرزه بر جانِ بچه های تو و بر لبت بوسه بی حساب افتاد
آتشِ فتنه تیز می کردند ، تشتِ زَر را عزیز می کردند
صحبت از یک کنیز می کردند ، گریه در نغمه ی رباب افتاد
در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خوانده ام ، یعنی :
می شود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد
[ یادداشت ثابت - شنبه 92/10/1 ] [ 9:22 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
بـدانیـم کـه ؛ تا روزی که بخشیدن را یاد نگرفته ایم ؛ زندگی کردن را نخواهیم
آموخت . *
بـدانیـم کـه ؛ برای غالب شدن بر عادت زشت شکایت کردن ، باید برکات زیبای
خـداونـد را بشماریم . *
بـدانیـم کـه ؛ خـدا می خواهد در هر لحظه ای برای هریک از ما همه چیز باشد . *
بـدانیـم کـه ؛ آنچنان که جواهر بدون ساییدن براق نمی شود ، ما هم بدون درد
کشیدن ، کامل نخواهیم شد .
* بـدانیـم کـه ؛ کمک خـدا فقط به اندازه یک دعا از ما فاصله دارد .
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/9/13 ] [ 8:21 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب ؟
[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/7/30 ] [ 10:25 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/14 ] [ 6:35 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]
ما تازه به دنیا اومدیم
اینجا بیمارستانه
ما حال نداریم
I Love You PMC
[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/14 ] [ 6:23 عصر ] [ ☂ masuod ☂ ]